نویسنده: عباس برومند اعلم
وضعیت‌های انقلابی غالباً زمانی به وقوع پیوسته است که یک یا چند شرط از شرایط سه‌گانه‌ی زیر حاصل آمده باشد: اولاً زمانی که مغایرت بین مطالبات حکومت از شهروندان به خوبی سازمان یافته‌اش، با آنچه توانسته است از مردم اخذ کند، به طور عمیق و آشکاری تشدید شده باشد؛ ثانیاً زمانی که مطالبات حکومت از مردم، هویت جمعی آنان را در معرض مخاطره قرار داده و یا حقوق مرتبط به چنین هویتی را مخدوش ساخته باشد، و ثالثاً زمانی که سیطره‌ی حکومت بر اثر مبارزه‌جویی رقیبان قدرتمند به شدت تضعیف گشته باشد. (1)
کشور الجزایر بیش از هر یک از دیگر کشورهای شمال آفریقا دستخوش تغییر و تحول شد و در اثر سلطه‌ی فرانسه جامعه‌ی سنتی این کشور آسیب فراوان دید. نخبگانی که بعد از جنگ جهانی اول در این کشور به وجود آمدند، قشری را تشکیل می‌دادند که در چنین گروه مختلف قرار می‌گرفتند؛ سکولاریست‌ها که شدیداً متمایل به فرانسه بودند؛ اصلاح‌طلبان مسلمان؛ و چریک‌های انقلابی که دارای گرایش‌های ایدئولوژیک بودند. (2)
می‌توان گفت که در تاریخ یک امپراتوری که به کشورگشایی‌های بی‌مهابا و ستم‌گرانه روی می‌آورد، موارد بسیار زیادی می‌توان یافت که کشور همسایه‌ای موقتاً مقهور می‌شود؛ چنان که در الجزایر مجاور فرانسه چنین شد، اما مردمش به زودی سر به شورش برداشتند و آن هنگامی است که نشانه‌های ضعف در امپراتوری آشکار گردید، و یا هنگامی که ملت مقهور از امکان اقدامی تازه و یا متحدانی جدید برخوردار شد. در چنین شورش‌هایی ضرورتاً ویژگی‌های انقلاب با ویژگی‌های جنگ آزادی‌بخش ضد استعماری درهم آمیخت. (3) این دقیقاً همان اتفاقی بود که در الجزایر رخ داد: سلطه‌ی استعماری فرانسه بر الجزایر تدریجاً زمینه‌ی بروز شورش‌ها و جنبش‌های استقلال‌طلبانه را در این منطقه فراهم آورد. جامعه‌ی فقر زده و از هم پاشیده‌ی الجزایر که به حاشیه رانده شده بود، در حال تولدی دوباره بود؛ تحولات اقتصادی که به دست فرانسویان در الجزایر پدید آمد، منجر به ظهور طبقات جدید در این منطقه و بیداری مردم شد. حرکت‌های اجتماعی ملّی معمولاً از به هم پیوستن و ائتلاف فعّالان، سازمان‌های نوبنیاد و شبه سازمان‌هایی پدید می‌آید که هر یک به سهم خود سلسله اقداماتی را برای بسیج مردم در راستای بیان ادعاهایشان به عهده می‌گیرند. هنگامی که فرانسویان قدم به روستاها گذاشتند، اقتصادهای روستایی را از بین بردند، مردمان روستایی را به شهرها راندند و نخبگان روستایی جدیدی را جانشین نخبگان پیشین نمودند، آنها مرابطان و رهبران قبیله‌ای را از مسند قدرت کنار گذاشتند و نسل جدیدی از مردان تحصیل کرده را جایگزین آنان نمودند. این گروه که عمدتاً معلمان و کارمندان را در برمی‌گرفتند، محور اصلی سازمان‌های جدیدی مثل انجمن‌های فرهنگی، اتحادیه‌های تجاری و احزاب سیاسی را تشکیل دادند. تدریجاً، احساسات ملی‌گرایانه که حالت پنهانی داشت متجلی گشت و شکل و قالب سیاسی به خود گرفت، شعرا و داستان‌سرایان از درخشش گذشته‌ی تمدن اسلامی و لزوم مقابله با کفار سخن راندند، سرخوردگی‌ها و نارضایتی‌های مردم از سلطه‌ی بیگانه بر تظاهرات‌ها، اعتصاب‌ها و شورش‌های پراکنده پدید آمد؛ خلاصه، همه چیز حاکی از مخالفت با تداوم سلطه‌ی فرانسه بود. (4)
بدین‌طریق، تمامی شرایط ضروری برای پیدایش وضعیت انقلابی فراهم شده بود: اولاً ائتلاف‌های رقیبی که هر یک مدعی به دست گرفتن زمام قدرت بودند، تشکیل گردیده بود؛ ثانیاً چنین مطالباتی از سوی اقشار وسیع مردم حمایت می‌شد؛ ثالثاً صاحبان قدرت فاقد توان و یا اراده‌ی کافی برای جلوگیری از دست‌یابی ائتلاف‌های مذکور به اهدافشان بودند. البته، تحت شرایط انقلابی پدید آمده، هنوز عدم وارد آمدن یک ضربه‌ی قاطع که حکومت را چنان ضعیف و بی‌اعتبار سازد که بدیل انقلابی، نه تنها مورد خواست مردم بلکه به علاوه از جایگاه و اعتبار کافی نیز برخوردار باشد، احساس می‌شد. (5) این همان کاری بود که جبهه‌ی آزادی‌بخش ملی انجام داد و نبرد سال 1954 م را آغاز کرد.
حرکت‌های اجتماعی ملّی معمولاً از به هم پیوستن و ائتلاف فعّالان، سازمان‌های نوبنیاد و شبه سازمان‌هایی پدید می‌آید که هر یک به سهم خود سلسله اقداماتی را برای بسیج مردم در راستای بیان ادعاهایشان به عهده می‌گیرند. در یک خلاصه‌سازی دو بعدی می‌توانیم دو نوع وضعیت انقلابی را بر اساس ائتلاف‌های انقلابی مشارکت کننده در آن از یکدیگر متمایز سازیم. هر یک از این انواع از تقاطع دو بعد به وجود آمده است که عبارت‌اند از: اولاً «پایگاه تشکیل گروه‌ها: که از دو وجه قلمرو و منافع، ترسیم شدنی است؛ ثانیاً «صراحت روابط» موجود بین شرکاء، که این روابط می‌تواند مستقیم و یا غیرمستقیم باشد. البته، مناسبات مذکور سیّال است. (6) با وقوع این جریان‌ها، فعّالان نهضت، اشکال جدیدی از سازمان‌دهی را فرا می‌گیرند و شیوه‌های جدیدی طرح مطالبات را به محک تجربه می‌سپارند و به مبارزه با مخالفان‌شان ادامه می‌دهند وسعی می‌کنند از مواضع ومنافع به دست آمده به شدّت محافظت نمایند. در پایان این چرخه‌ی مبارزه‌جویی، فعّالان جدید نفوذ قابل ملاحظه‌ای فراهم آورده‌اند و دیگر گروه‌ها چنین نفوذی را از دست داده‌اند و بدین ترتیب فضایی به وجود می‌آید که در آن مطالبات جامعه مطرح می‌گردد و نیز شکل و محتوای عمومی مناقشات تغییرات ولو اندکی به خود می‌پذیرد. (7)
بنابر الگوی بسیج مورد نظر ما، عناصر وسیع موجود در درون یک جمعیت که بر میزان بسیج تأثیر می‌گذارند، عبارت‌اند از: میزان منافع مشترک آن جمعیت برای تعامل با دیگر جمعیت‌ها و میزان شکل‌دهی آن جمعیت به چارچوب و شبکه‌ای متمایز: منافع و سازمان آن، قدرت گروه، در معرض سرکوب بودن آن و پیکربندی کنونی فرصت‌ها و تهدیدها در خارج از گروه. (8) هر برنامه‌ی بسیج گروهی از این اجزاء تشکیل می‌شود: 1. انباشت منابع؛ 2. افزایش ادعاهای جمعی در خصوص منابع با، الف) کاهش ادعاهای رقیب، ب) تغییر برنامه‌ی کنش جمعی، ج) تغییر دادن رضایت به دلیل مشارکت در چنین گروهی. یک برنامه‌ی موفق بسیج، همزمان در بردارنده‌ی تمامی موارد مذکور است. (9)
مشاهده می‌کنیم که جبهه‌ی آزادی‌بخش ملّی نیز در راه به روی تمامی رهبران و جریان‌هایی که مشتاق پیوستن به آن بودند، بازگذاشت، تا همه در تحقّق هدف‌های همگانی مورد نظر مشارکت داشته باشند، و لذا جبهه‌ی ملّی یک حزب سیاسی به معنای متعارف آن نبود، بلکه جبهه‌ای برای همه‌ی نیروهایی به شمار می‌آمد که شرایط و ظرفیت‌های معینی داشتند. پیوستن فعّالانِ همه‌ی گرایش‌ها به آن، دلالت بر پیروزی قطعی آن داشت. چنان که جهت‌گیری‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را نیز تغییر می‌داد. حتی رهبران «جمعیت العلماء» نیز به این جبهه پیوستند و اثبات نمودند که نیروهای اسلامی می‌توانند جهت‌گیری آزادی‌خواهانه و چپ انقلابی به خود بگیرند و در عین حال، هویت عربی و اسلامی‌شان را حفظ کنند. همان‌گونه که عناصری از جریان‌های چپ افراطی و حتی کمونیست‌ها به این جبهه پیوستند و در نهایت فرحت عباس و عناصر همراه وی، که جریان میانه‌رو دارای فرهنگ اروپایی را نمایندگی می‌کردند و روابطی با فرانسه و گرایشی به غرب داشتند، نیز به این جبهه پیوستند. (10)
ویژگی دیگر این جنبش، که باز هم آن را از جنبش‌های بعدی متمایز می‌کند، تأکید آن بر ترکیب عربی - اسلامی بود. در واقع، به دلایل تاریخی - فرهنگی، جنبش الجزایر به طور کلی در این ایام اسلام را به عنوان اساس شخصیت الجزایری و عاملی برای همبستگی و وحدت الجزایری‌ها به شمار می‌آورد، همان‌گونه که «م. حربی»، مورخ سرشناس الجزایری، به درستی خاطرنشان می‌کند: در این زمان «اسلام معادل ملیت است»، جنبش الجزایر از مردم (الشعب) یک باور مقدس ساخت، چنان که تشکیلات علما و مصلحان مذهبی که به سال 1931 م تحت رهبری شیخ عبدالحمید بن بادیس در الجزیره به وجود آمده بود، در آگاهی بخشی ملّی به بدنه‌ی جبهه‌ی آزادی‌بخش کمک کرد. علما، شاید به علت طبیعت محافظه‌کارانه‌ی خود، در ابتدا موضع معتدلی اختیار می‌کردند، اما سرکوب‌گری وحشیانه‌ی الجزایری‌ها توسط فرانسه از سال 1954 م به بعد، این تشکیلات را به صورتی اجتناب‌ناپذیر به سوی اتخاذ مواضع رادیکال راند، که به الحاق آن به جبهه‌ی آزادی‌بخش ملی علیه فرانسه انجامید. بنابراین، علماء کمک مهمی در جنبش الجزایر بودند و در ارتقای آگاهی الجزایری‌ها درباره‌ی تاریخ، ارزش‌های بنیادین و هویت فرهنگی‌شان نقش بی‌بدیلی داشتند. (11)

نمایش پی نوشت ها:
1. تیلی، همان، صص 408- 409.
2. لاپیدوس، همان، ص 991.
3. تیلی، همان، ص 331.
4. لاپیدوس، همان، صص 952-953.
5. تیلی، همان، ص 372.
6. تیلی، همان، صص 87- 89.
7. همان، ص 41.
8. تیلی، از بسیج تا انقلاب، ص 123.
9. همان، ص 111.
10. جلال یحیی، همان، ج3، صص 645- 646.
11. ماتیل، همان، ج1، ص 70.

منبع مقاله :
برومند اعلم؛ عباس، (1392)، بررسی تطبیقی جنبش‌های اسلامی الجزایر و تونس (تبار اندیشه‌ای و دگرگونی تاریخی)، تهران: پژوهشکده‌ی تاریخ اسلام، چاپ اول.